یادواره شهدای هیئت عشاق الحسین(ع) - اراک

شهادت درً گرانبهایی است که بعد از جنگ به هر کس نمی دهند.امام خامنه ای(مد ظله العالی).

یادواره شهدای هیئت عشاق الحسین(ع) - اراک

شهادت درً گرانبهایی است که بعد از جنگ به هر کس نمی دهند.امام خامنه ای(مد ظله العالی).

شهید مسعود گازرانی



تنها آرزوی من شهادت درراه دین خداست زیرا شهدا افرادی هستند که خویشتن را در راه خدا قربانی میکنند واز همۀ لذائذ مادی ومقطعی دنیا میگذرند ودر واقع نفس عمل شهادت خاتمه دادن به کلیه آمال وآرزوهای دنیاست. 
گزیده ای از پاسدار سلحشوراسلام شهید مسعود گازرانی

قلبم وسینه ام را آماده گلوله های دشمن میکنم تا قطره  خونی که در بدن دارم بعنوان هدیه به اسلام .قرآن تقدیم کنم.
اگر افتادبه دست خواهرانم ،اشکشان فروریزدواگرافتاد به دست برادرانم،ازدل کشندفریاد.
چکیده وخلاصه ای ازنوشتها واشعار شهید مسعود گازرانی
یادش گرامی،خاطرش مستدام وراهش پررهروباد.

خلاصه ای از زندگینامه شهید مسعودگازرانی
شهیدمسعودگازرانی به سال 1345 درخانواده ای مذهبی متولد شد.دردوران انقلاب با وجودسن بسیارکم درپخش اعلامیه ای حضرت امام وگشت شهر فعالیت میکرد وپازپیروزی انقلاب شکوهمنداسلامی با شرکت درارتش بیست میلیونی که به فرمان حضرت امام تشکیل شد جهت آموزش واعزام به جبهه های جنگ به پادگان 21 حمزه اعزام شد ولی به علت فوت پدر با توجه به سن کم،شهید درآن هنگام ازاعزام وی جلوگیری به عمل آمدولی پس از مدتی حدود دو ماه مجدداً جهت دفاع از اسلام عزیز به منطقه بانه اعزام شد ودرآنجا ازناحیه پا مجروح شد وپس از مراجعت دربسیج ودر ستاد مقاومت شهید مدنی بطور مداوم فعالیت میکرد.درسال 1363 مسعود با عشق به خدمت به اسلام وپاسداری از مرزهای میهن اسلامی وارد ارتش شد وبه کردستان اعزام گشت وتا سال 1365 درکردستان با مسئولیت گشت وشناسایی انجام وظیفه نمود.ودراین مدت به سبب هوشیاری وی در دستگیری  تعدای ازعوامل وجاسوسان دشمن به کسب درجۀ تشویقی نائل آمد ودر سال 65 پس از طی دورۀ کوتاه تکاوری به منطقۀ سومار اعزام گشت.پس ازحدود شش ماه که درمنطقه به سر می برد درهنگام مرخصی در اراک دراثربمباران هوائی دشمن درمنطقه سیمتری دچار موج گرفتگی شد که پس از  مدتی استراحت دربهمن ماه مجدداً به منطقه مراجعت کرد وپس ازحدود 15 روز که منطقه بود در عملیات کربلای شش وبعد ازآن درمنطقه عملیاتی توسط خمپاره دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد وآن طوری که خودش قبل ازعزیمت در خواب شهادتش را دیده بود وبه آشنایان خبرداده بود،به این آرزوی دیرین خود رسید وبه خیل عاشقان لقاالله پیوست.

وصیت نامه شهید  
بسم الله الرحمن الرحیم

ولاتحسبن الذین قتلوافی سبیل الله اموتاًبل احیاء عندربهم یرزقون.
"گمان میکنید کسانی که درراه خدا کشته میشوند مردگانند،بلکه آنان زنده اند ونزد خدا روزی میبرند."

تنها آرزوی من شهادت درراه دین خداست زیرا شهدا افرادی هستند که خویشتن را در راه خدا قربانی میکنند واز همۀ لذائذ مادی ومقطعی دنیا میگذرند ودر واقع نفس عمل شهادت خاتمه دادن به کلیه آمال وآرزوهای دنیاست.

من دوستدار همان کبوترانی هستم که ازلانه به دیار عشق می روند واز عشق به خدا ولقای او،آنجا مرحله ایست که دیگر هیچ توانی در بالهایشان نیست وقدرت پرواز از آنها گرفته شده  من نیز مانند آنها آرزوی پرواز سیاحت درآسمان بیکران عشق دارم.اما دریغ ودرد به جان آن کبوترانی که پرواز این چنینی راا ز یاد برده باشند.
خود را پریشان درمیان گلهای خوشبوی ورنگارنگ (رضا وابراهیم ومحمود وسایر شهدأ)میبینم نمی دانم چرا درنظرم نقش عجیبی داردن  هر لحظه به یاد گذشته میافتم ،خاطرات باآنها درنظرم تداعی میشود ومیگویم آیا می توان چون آنان رهایی یافت؟ دل جواب می دهد آری باید چون آنان هجرت کرد ومجاهدشد وسپس عاشق زیرا عشق با خدا لطافت زندگی  است بدون آن گورستانی خاموش خواهد بود.پس ((قبلم وسینه ام راآمال گلوله های دشمن میکنم تا قطرۀ خونی که دربدن دارم بعنوان هدیه به اسلام وقرآن تقدیم کنم.))


سلام ای مادرم
اکنون زیرلب برای سلام وودای آخرین بار با مادرم میخوانم ومینویسم ،مادر خواستم نام تو در دفتر خاطره ام بنویسم فکر کردم پس از مدتی محو ونام تو درصفحات دفترم ناپدید خواهد شد.ولی این بار نام تورا بر لوح قلبم مینویسم که هیچ چیز در این دنیا نمی تواندآن را ازمن بگیرد و محو ونابودش کندواین حق توست زیرا فردی بودی چون نور که ازدریچۀ تالار زندگییمان میتابیدی ومارا با نور وحرارت خودگرم میکردی ،مادرم ،عزیزم ،ای مهربان همدم ،تو که شبها تا صبح نخفته ودر برم نشستی ولای لای خواندی بگذار من هم برایت بگویم وبخوانم:


 
سلام ای مادرپردردو رنجورم
من امروز ازکنارتو سوی خدارفتم
بدان از روی خشم بردشمنان تاختم
دگر دردفترم شعری نمیخوانی

        مخورغصه توای همدردو همرازم
مکن زاری حلالم کن ای همدرد وهمرازم
خداحافظ  ای  همدرد وهمرازم
دگر        هردم      مسعودت           نمیبنی      

اگرروزی رفیقان آمدندبه دیدارت بگو با عضق خدا بر دشمنان تاخت وجان داد تا دم آخر.
درپایان سخنی با خواهرانم وبرادرانم واین تمامی احساس درونی ام است که برایتان میکنم:

 
دراین حیات پست دنیایی که گردیده صدا اندرگلو خاموش
نمیخواهم شماکزرفتنم کس را خبرسازید
نمیخواهم که بر هم نهید چشمان بازم را
        برآنم که جسمم رادراین جبهه براه حق فداسازم
نمیخواهم که مادرسختی جان کندنم بیند
     
       
واما وصیتی که چندی پیش نوشتم

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 00:07

سلام آقا سید
شرمنده که دیر شد !
هم وقتم کم بود هم عکس نداشتیم.
ان شاالله که جبران کنم
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد